زمان خریدن
وقتی چاییم رو با آب ولرم، سرد میکنم و مینوشم احساس میکنم چند دقیقه توی زندگیم جلو افتادم.
وقتی چاییم رو با آب ولرم، سرد میکنم و مینوشم احساس میکنم چند دقیقه توی زندگیم جلو افتادم.
اینجا هیچکس خودش نیست. همه یا مخلصند، یا ارادتمند هستند یا کوچیک. فقط من خودمم.
اگر به حرف پدر گوش میدادم و برای لیسانسگرفتن در رشته عمران بکوب درس میخوندم الان یک مهندس عمران بیکار بودم،
اگر به حرف اولین صاحبکارم گوش میدادم و قوانین بیمه و نحوهی صدور بیمهنامه را یاد میگرفتم الان یک بازاریاب بیمه بودم،
اگر به حرف دومین کارفرما گوش میدادم و گرافیک کامپیوتر و برنامهنویسی را کامل یاد میگرفتم الان یک فریلنسر بیکار بودم،
اگر به حرف سومین رییس گوش فرا دهم و قوانین ماده صد شهرداریها را برای نوشتن آرای کمیسیون یاد بگیرم عاقبتی بهتر از همکاران سابق(تبعید به حاشیه شهر) نخواهم داشت.
عدم علاقه به فراگیری علم بیفایده که انسان را از یاد خدا غافل کند و در خدمت نظام سرمایهداری درآورد اسمش تنبلی نیست بلکه دوریجستن از فتنههای آخرالزمان هست.
از بابام قهرم. الان به طور اتوماتیک دارم دنبال جایی میگردم که به اونجا خراب نکردهباشم تا قسمتی از خاکش رو به دردم بمالم تا تسکین یابم.
در ضمن کارهایی رو که نمیکردم خواهمکرد و کارهایی رو که میکردم نخواهمکرد.
شما به عنوان نمایندهی سازمان دهیاریها و شهرداریهای کشور، رمز عبور کلیهی وبلاگهای من را دارید. شما در معرض امتحانات سخت آخرالزمانی هستید.
ضربالمثل "دوست آن است که بگریاند" از جمله مثلهایی هست که شدیداً محل مناقشه است. چون کسی که انسان را بگریاند و خیرخواهی وی در این گریاندن نباشد بدلیل اینکه شخص گریان را مبتلا به افسردگی و انواع بیماری روحی و روانی میکند در واقع مرتکب قتل روح انسانی وی شده و هیچگونه ردی از رفاقت در این گریاندن نیست.
معذرت میخوام اگر دُم من دراز هست و هر جا پا میذارید غرش شیری در کمینتان است. برای همین در سایتهای مختلف، اسامی متفاوت دارم.
#با دم شیر بازی نکن
#نگا تو مثل موش شدی
هر چند هر چی بگم شما گوشِت از این حرفا پر هست ولی باشه هر چی دوست داری بگو تا بنویسم چون همیشه میگن تاریخ را فاتحان مینویسند.
هر بلایی سر من اومد وصیت میکنم روی سنگ قبرم بنویسید: "شهید راه آزادی بیان"
اگر نگران حرفمردم™ و برچسبروانشناسان© نبودم یکسال کامل میرفتم یه تخت تیمارستان اجاره میکردم و راحت میخوابیدم. معاشرت با دیوانهها ایدههای عجیب و نابی به ذهن آدم میاره. ایدههای جنونآمیز در سطح استیو جابز.
حاضرم کارهای بایگانی هم بر عهده بگیرم ولی با قوانین سلیقهای جاری، رای دادگاه علیه یا له کسی صادر نکنم.
ولی به شرط اینکه از آب حوض کره بگیرید مثلا مثل منِ شگفتانگیزِ کرهرودی با آب حوض وضو بگیرید و جانماز آب نکشید.
درسته که کار، عار نیست ولی برعکس این گزاره هم صادق هست یعنی عار، کار نیست. یعنی بزرگکردن دولت به بهانههای اشتغالزایی ولی با پارتی و زدوبند اشتباه هست.
آره، بیشفعالم ولی به عنوان فعال فضای مجازی.
در این راه تنها تهمتی که برچسب نزده بودید ابتلا به اوتیسم بود که اونم از طریق نوتیفیکیشن اپ باد صبا(که بعداً رد پا و آثارش رو از وبسایتش و موبایلم پاک کردید) انجام دادید.
همیشه در مقابل سرآشپز، الیور توئیست بودم حتی اگر غذادهنده لازم نبوده از جیب خودش مایه بگذارد، مثلا رییس امور اداری که فقط کافیست نامهی درخواست ناهار را تحویل بگیرد.
نتیجه عملی و نمود عینی امروز این پست: همه میدونن بهشت جایی نیست که آدم انقد بخوربخور کنه تا بترکه ولی بهشت اینها جایی هست که میتونن حرفشون رو بخورونن(آزادی بیان(امربهمعروف و نهیعنالمنکر) داشته باشن و بتونن دیگران رو سرزنش کنن)(چقد شبیه جهنم واقعی هست!)
یکی از گزینههای روی میزم در زمانی که دولت رسماً اعلام ورشکستگی کرد اینه که نصاب ماهوارهی استارلینک بشم.
ممنون از میزی که متعلق به خداست
شما همکار گرامی؛ در صورت استفاده و استعمال این وبلاگ به عنوان رواندرمانی، از مصرف قرص فکستوفلانین بینیاز میشوید.
#از_نظر_روانی، #در_نمانی، #رواندرمانی
من پارتی ندارم، نفوذ در سیستم هم ندارم، ترکی و لری هم بلد نیستم. یه بار(از نظر سازمان شما) کار اشتباه انجام بدید و من که تخصص و علاقهم IT هست رو در رسته شغلی مرتبط با مدرک تحصیلیم(کسب و کار اینترنتی) به خدمت بگمارید. بلکه این همه مشکلاتی که با هم داریم حل بشه.
همه میدونن در این شرایط که هیچکس سر جای خودش نیست بازدهی سیستم بسیار پایین هست بیایید کارهایی که تا به حال انجام میدادیم نکنیم و کارهایی که نمیکردیم حالا انجام دهیم. انشاالله فرج حاصل بشه.
هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدید(انواع شکنجه روحی و جسمی که بلدین، دادگاه، بیدادگاه، زندان، بایکوت در حلقهی رندان، کمکردن حقوق، زیرآبزنی و...) تاییدات معنوی من از سمت دیگه هست، اگر او از من رویگردان بشه در لحظه نابودم و اگر مهر تایید او پای اعمالم باشه یک دنیا رو حریفم، شما که سهله.
سال ۱۳۷۶(اول دبیرستان که بودم) عقلم به مسائل و مصائب لینک زیر میرسید و چون به هورمون رشد دسترسی نداشتم سعی کردم نصف قدم زیرزمین باشه:
هک رشد
اینکه کسی حرفام رو نمیفهمه ولی مخاطب خاصم به انحاء و انواع راهها و حربههای رنگارنگ(مخصوصاً قهوهای) برای جلوگیری از وبلاگنویسیم دست میازه معلوم میشه آب رو ریختم جایی که میسوزه.
برادر من، خواهر من؛
دارم جلب توجه و خودنمایی میکنم که حواست برای حراست و حفاظت از من بیشتر جمع بشه. نه اینکه حواست رو پرت کنم. نه اینکه پیامهای "آی! مُچت رو تا دست!ه گرفتم" برای من در قسمت نوتیفیکیشن موبایلم بفرستی.
احتمال میدادم به دلیل اینکه بچگیام زیاد از بابام کتک خوردم الان لکنت زبون دارم و در نتیجه به وبلاگنویسی برای حرفزدن بدون لکنت پناه آوردم. ولی امروز یه احتمال دیگه به نظرم رسید، اینکه شاید دو رگه(لر و ترک) هستم زبونم از ذهنم عقب میمونه.
ویرایش ساعت ۷:۵۵ بعدازظهر همان روز: با توجه به اینکه از زبان ترکی فقط کلمه آنا و از زبان لری فقط "ابرامکردن" رو بلدم و پدر و مادرم فقط زبان فارسی تهرانی و زبان انگلیسی به من آموزش دادن و تا دوم دبیرستان در میان دانشآموزان عرب اهوازی تحصیل کردم و همیشه درس عربی رو نمرهی ۲۰ میگرفتم الان هر قسمت از زبانم که مسئول تشخیص یک طعم(تلخی، شیرینی، ترشی، شوری، تندی) هست ساز خودش رو میزنه و من همون وبلاگنویسی رو ادامه بدم به صلاح خلق نزدیکتر هست.
برای من است مادر یعنی امابیها
در راه خدمت به مردم، سگک کمربند مشکیم شکست و ۲۵۰ هزارتومن دادم یه کمربند ایرانی از بوتیک بالاشهر شیراز خریدم.
#خدمت تو را به کنگرهی کبریا برد
وقتی با بابام تماس میگیرم اعصابم خرد نمیشه بلکه وقتی از روزگار خستهم و اعصابم خورده با بابام تماس میگیرم.
با این اخلاق فعلیم اگر ورزش هم بکنم و گرم بشم فقط به ضرب گلوله قابل کنترل هستم.
در همین حد بدونید که "در محل کار و خانه، ملیجک دربار هم دارم که از راه دور پارازیت میریزد و موجبات فرح ذات و تمدید حیات دولت ما را فراهم میآورد."
مادری داشتم که تازه بعد از فوتش(با واکسن ایرانی کرونا) متوجه شدم(از طریق دادگاههای ارث و میراث) که نامادری من بوده.
برای انتقامگرفتن وقت ندارم چون ظهور نزدیکه...
هیچوقت توی زندگیم لازم نمیدونستم ToDo List و برنامههای آیندم رو برای کسی توضیح بدم و اگر روزی کسی احساس کرده که براش توضیحاتی دادم به خاطر این بوده که اون پروگرم و پلن از طبقهبندی سری کارهام خارج شده و دیگه قصد انجامش رو نداشتم.
برای همین حتی از محل کارم انتظار نداشتم کوچکترین توضیح و آموزشی دربارهی نرمافزارها و قوانین حاکم بر روال و روند کار به من بده.
آتش به اختیار هستم و تا جایی که تشخیص بدم به نفع مصالح ملت هست اطلاعات میگیرم و اطلاعات تقدیم میکنم.